دیروز:
تا دیروز در لانه و آشیانه خود بودیم و خود را باور داشتیم و به آن
میبالیدیم؛ که ناگهان سرنوشت ما طور دیگری رقم خورد، عُقاب های
تیز پرواز در آسمان لانه ما ظاهر شدند. و با چشمان خشم آلود، تمام
منطقه را زیر نظر گرفتند و با سرکشی های مغرورانه، زندگی را برای
همه تنگ کردند و با چنگال های بیرحم و کُشنده، بچه ها را شکار و
کاشانههای ما را ویران کردند! سر انجام آهنگ سفر کردیم و به
زیست گاه هایی همسایه گان خویش به گمان این که «ارض الله
واسعة» است؛ پناه آوردیم!
امروز:
وقتی خود را در کنار بِرکه میزبان دیدیم؛ باهم خوش بودیم و به آسمان، جنگلها
و جوی بارها، پرواز کرده و قدم میزدیم، در جرگه دوست، طاوس مهربان و
دوست داشتنی بود به نام «پیر جماران» که خود با منقار طلاییاش پر و بال
بشکسته ما را مداوا می کرد. ولی افسوس که زود سفر کرد و ما را تنها
گذاشت! پس از او، خیلی دیر نپایید که متوجه شدیم، دانهها را وارونه
میچینیم و لانهها را بیهوده میسازیم، و بچهها را سر درگُم بزرگ
میکنیم.حتی پرکشیدن و پرواز کردن در آسمان یاد مان رفته بود؛ زیرا، مدتها
توی دست بچه های صاحب خانه، برای تکه نان خشک، میماندیم، در این
زمان پرهای ما یا بکلی از بین میرفت و یا شکسته میشد! بازهم از طرف
میزبان خبر رسید: فرصتی شما برای پرواز در بام خانه ما تمام شده و باید
اسباب زحمت کم کرده و به آشیانه تان باز گردید.چه عجب! تا دیروز از جنس
هم بودیم و با یک صدا و یک پر و یک رنگ به آسمان پرواز میکردیم؟ چرا همه
چیز یکدفعه تغییرکرد؟ با اینکه میزبان خوب میداند: ما در آشیانه آنها جا
خوش نکردهایم، اگر دیروز عقابها لانه ما را خراب کردند؛ امروز لاشخورهای
غول پیکر، فرصت طلب و بی رحم دیگر در آن جا، جاخوش کرده اند.
فردا:
فردای ما فردای روشن است! زیرا که عصر، عصر نوین و پیشرفت است. به
گمانم که گم شده ایم و باید به پرستوهای دیگر خبر دهیم تا به جستجوی ما
برآیند و یا لحظه های دیدنی را تماشا کنند. هرچند که علاقه مندان به محیط
زیست هیچگاه، ردّ پای پرستوها را فراموش نخواهند کرد! زیرا در این مدت،
برخی پرستوهای مهاجر، پرشکسته، بعضی جان داده، عدهای راه لانه را گم
کرده، و بخشی هم بدون دانه به آشیانه بر میگردند. همه و همه در حال
بازگشت، سر به زیرپر دارند و چنین ناله میکنند:
به چه امیدی آمده بودیم؟! و با چه وضعی برمیگردیم؟!
اثر:برادرعزیزم مهدی محمدی
برچسب ها :
یادمان شهیدنهضت کمالی