سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها



رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل هشدارداد که «تحولات فعلی جهان عرب، بهار عربی نیست بلکه تلاطمی شدید علیه اسرائیل است » بنی کانتس»از بیداری اسلامی به عنوان یک آتشفشان و یک زلزله منطقه ای یاد کرد و نسبت به روی کار آمدن جریان های اسلام گرا درخاورمیانه ابراز نگرانی کرد

انقلاب های مردمی اخیر درمنطقه خاورمیانه و شمال آفریقا که از تونس آغاز شد بسیاری از کشورهای منطقه را متحول کرده است و رژیم صهیونیستی نگران آن است که تحولات ریشه ای دامن این رژیم را هم بگیرد.

رژیم صهیونیستی از تحولات و خیزش های مردمی در منطقه آن چنان غافلگیر شده که پیش بینی تحلیلگران صهیونیست این است که در صورت سرایت بهار عربی به اسرائیل این رژیم مدت زیادی دوام نخواهد آورد.

یک متفکر صهیونیست معروف در اراضی اشغالی پس از این تحولات منطقه نسبت به آینده رژیم اشغالگر هشدار می دهد و می گوید با سرایت بهار عربی اسرائیل زودتر از بقیه کشورها سقوط خواهد کرد.

وی برای اثبات ادعای خود به مشکلات داخلی اقتصادی و اجتماعی صهیونیست ها دراراضی اشغالی اشاره می کند و می افزاید، مردم به قطعه های کوچک وکینه توز تقسیم شده اند و از آنها خواسته می شود در برابر یک دشمن خارجی متحد شوند ولی چگونه می توان این قطعه ها را یکپارچه کرد، مردم دیگر نمی گویند من اسرائیلی هستم فقط می گویند من در اسرائیل زندگی می کنم!

صهیونیست ها هیچ گاه پیش بینی چنین روزهایی را نکرده بودند به ویژه آنکه اکنون این رژیم با بحران شدیدی در داخل و خارج روبه رو شده و درخواست برای قطع رابطه با این رژیم به یکی از مطالبات اصلی مردم انقلابی منطقه تبدیل شده است.

رژیم صهیونیستی نه تنها درمنطقه خاورمیانه بلکه در میان کشورهای هم پیمان و دوست غربی و آمریکایی خود نیز روز به روز منزوی تر می شود.

انزوای رژیم صهیونیستی در اظهارات مقامات اروپایی و آمریکایی به خوبی نمایان می شود به عنوان مثال «آنگلامرکل» صدراعظم آلمان در اظهاراتی از سیاست های گستاخانه رژیم صهیونیستی به شدت انتقاد می کند و می گوید: «شما فاقد حداقل درک و فهم از سیاست های توسعه طلبانه خود در قبال فلسطینیان هستید.»

نیکلاسارکوزی رئیس جمهور فرانسه نیز درگفت وگو با باراک اوباما همتای آمریکایی خود درحاشیه اجلاس گروه 20 درشهر کن فرانسه می گوید: بنیامین نتانیاهو انسان بسیار دروغگویی است و من نمی توانم تحملش کنم.

اوباما نیز دراین گفت وگو در پاسخ به سارکوزی، گفت چه کنم که باید هر روز با وی ارتباط داشته باشم!

انزوای اسرائیل به این اظهارات و گفته های مقامات اروپایی و آمریکایی محدود نمی شود بلکه این کشورها که از قوی ترین هم پیمانان تل آویو محسوب می شوند با اتخاذ مواضع عملی انزجار خود را از اسرائیل اعلام کرده اند.

عضویت کامل فلسطین درسازمان علمی، آموزشی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) با اجماع آرا و برافراشته شدن پرچم آن در این سازمان به عنوان یک کشور مستقل که درآن که اکثر قریب به اتفاق کشورهای اروپایی رای مثبت دادند نشان دهنده این حقیقت است که سیاست اتحادیه اروپا و اعضای آن دیگر مانند سابق درباره اسرائیل هماهنگ و یکپارچه نیست و این رژیم در میان کشورهای غربی نیز منزوی شده است.

بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا به این باور رسیده اند که دیگر نباید آبروی خود را خرج رژیمی کنند که بقای آن مشخص نیست و گام های سرنگونی و فروپاشی را سریع طی می کند.

کشورهای شمال و غرب اروپا نیز مانند ایسلند، فنلاند، نروژ، سوئد و دانمارک از دست اسرائیل و سیاست های ظالمانه آن به تنگ آمده اند و به شدت از کابینه حاکم براین رژیم انتقاد می کنند.

این احساس تنفر و انزجار از تظاهرات ضد اسرائیلی که درکشورهای اروپایی به مناسبت های مختلف برگزار می شود به خوبی مشهود است.

بسیاری از این کشورها، فلسطین را البته درچارچوب مرزهای سال 1967 به رسمیت شناخته اند و از رژیم صهیونیستی به عنوان یک رژیم اشغالگر نام می برند.

رژیم صهیونیستی که 63 سال درگیر جنگ با اعراب بوده اکنون شاهد فروپاشی اجتماعی است.

اعتراض یهودیان ساکن سرزمین های اشغالی نسبت به وضعیت بد معیشتی و سختی زندگی در این مناطق که از اردیبهشت ماه آغاز شده و تاکنون ادامه دارد رژیم صهیونیستی را از درون فلج کرده و راهکارهای سیاسی و اقتصادی برای حل بحران داخلی تاکنون نتیجه ای نداشته است. دولت اسرائیل منابع درآمدی زیادی ندارد و کمک های آمریکا، شرکت های چندملیتی صهیونیستی و کشورهای اروپایی که خود را وامدار این رژیم می دانند ستون اصلی بقای این رژیم است.

تولید ناخالص داخلی این رژیم 213 میلیارد دلار است که معادل 5/1 درصد، کمک مستقیم در اختیار آن قرار می گیرد. این حاتم بخشی از طرف آمریکایی ها که بدون هیچ پیش شرطی انجام می شود بی نظیر است و شامل هیچ یک از دیگر متحدان این رژیم نمی شود.

اسرائیل از سال 1976 تاکنون بزرگ ترین دریافت کننده کمک های سالانه مستقیم اقتصادی و نظامی ایالات متحده و بزرگ ترین دریافت کننده مجموع کمک ها از زمان جنگ جهانی دوم به بعد بوده است.

اسرائیل در سال حدود سه میلیارد دلار کمک مستقیم دریافت می کند که تقریبا یک پنجم بودجه کمک های خارجی آمریکا است. برحسب آمار سرانه، آمریکا سالانه به هر شهروند اسرائیلی یارانه ای معادل 500 دلار اعطا می کند. این دست و دلبازی ها به همین جا محدود نمی شود، قسمت قابل توجهی از قراردادهای پنتاگون که به شرکت ها واگذار می شود در اختیار پیمانکاران نظامی اسرائیل قرار می گیرد. هیچ کشوری مانند ایالات متحده حوزه امنیتی خود را این چنین به خارجی ها واگذار نمی کند.

این کمک های بی چشم داشت به اسرائیل وضعیت این رژیم را به جایی رسانده که بدون حمایت آمریکا اقتصادش در یک شب فرو خواهد پاشید.

همچنین رژیم صهیونیستی به دلیل اینکه از لحاظ بین المللی و به ویژه نزد کشورهای مسلمان در انزوا قرار گرفته نمی تواند درآمدی از طریق حضور در بازارهای جهانی به دست آورد و همین مسئله هزینه ها را به طبقات متوسط و پایین جامعه افزایش داده و آنها را به خیابان ها کشانده است.

شکاف اقتصادی قابل توجه در جامعه، از دست دادن حداقل امکانات برای زندگی از جمله مسکن باعث برگزاری اعتراضات و تظاهرات گسترده در سرزمین های اشغال شده است.

نابرابری های اجتماعی نیز اعتراض های اجتماعی فراوانی را به دنبال داشته است. برای نخستین بار در بین مهاجران یهودی تظاهرات عظیمی روی داد. تظاهرات چندصدهزار نفری برای رژیمی که تنها هفت میلیون و 400 هزار نفر جمعیت دارد رقم بسیار بالایی است.

تظاهرکنندگان نسبت به نابرابری دخل و خرج خود اعتراض دارند و می گویند هزینه های زندگی آن قدر بالارفته که سال هاست نتوانسته اند حتی یک شکل (واحد پول اسرائیل) پس انداز کنند.

بحران اقتصادی و اجتماعی در رژیم صهیونیستی مسلماً وارد حیطه سیاسی این رژیم نیز شده است و اختلافاتی که بین احزاب و گروه های سیاسی با دولت به وجود آمده است در شدت گرفتن بحران داخلی موثر بوده است.

«تزیبی لیونی» وزیر خارجه سابق اسرائیل و رهبر حزب کادیما که از مخالفان اصلی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی است معتقد است که سیاست های وی به ویژه نحوه تعامل با فلسطینی ها باعث سقوط دولت نتانیاهو خواهد شد و نتانیاهو که رهبر حزب راستگرای لیکود است معتقد است برای حفظ دولت باید در سیاست هایش تجدیدنظر کند.

دیگر احزاب میانه رو مانند حزب کار یا حزب شاس نیز معتقدند که نتانیاهو باید سیاست هایش را تعدیل کند تا شانس بیشتری برای بقا داشته باشد. مجموعه این عوامل دولت نتانیاهو را در منگنه قرار داده و نمی داند چه گزینه ای را انتخاب کند. خواسته معترضین را در نظر بگیرد یا به خواسته های احزاب و گروه ها توجه کند، به هر حال با بالاگرفتن اعتراضات امکان سقوط دولت وجود دارد.

واکنش مقامات تل آویو به اعتراضات مردمی نیز نشان دهنده عمق بحران و اختلاف در جامعه صهیونیستی است.

ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به همراه برخی دیگر از مسئولان این رژیم به نحوه اعتراضات در قدس اشغالی واکنش تندی نشان داده و آن را عبور از خطوط قرمز اعلام کرده اند.

باراک اعتراضات صهیونیست ها را ترسناک، شوک آور و اهانت به ارزش های یهودی توصیف می کند.

همزمان با پایان سال 2011 بررسی ها نشان می دهد که جامعه صهیونیستی از درون در حال پوسیدن است و دست و پا زدن های دولت های صهیونیستی نمی تواند این روند روبه رشد را متوقف سازد.

رژیم اسرائیل خود را با کسانی مواجه می بیند که دیگر از آن ترسی ندارند و این شجاعت به خوبی در جنگ 33 روزه و 22 روزه قابل مشاهده است.

جنگ 22 روزه غزه که در منطقه ای کاملامحاصره شده صورت گرفت باعث تحقق اهداف رژیم صهیونیستی یعنی نابودی حماس و توقف موشک باران نشد و همین شکست راه را برای فروپاشی رژیم صهیونیستی هموار کرده است.از قراین پیداست که رژیم تل آویو در سال 2012 با مشکلات بیشتری در منطقه و جهان مواجه خواهد شد و افزایش تنفر جهانی این رژیم را یک گام دیگر به سقوط نزدیک تر خواهد کرد.







     اندیشه­ های اخوانی از مصر توسط مولوی نیازی به افغانستان وارد شد و جمعیت اسلامی افغانستان در سال 1964م تحت رهبری مولوی نیازی، مولوی عطا الله فیضانی - برهان الدین ربانی، مولوی یونس خالص، رسول سیاف، مولوی منهاج الدین کهیخ، مولوی توانا، رهبری و پا به عرصه وجود گذاشت. افکار اعضای جمیعت اسلامی افغانستان در جراید کهیخ، ندای حق و خیبر انعکاس می­یافت.  برنامه­ توسعه­ اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی از جانب جمعیت اسلامی، طرح نگردیده است. تمام برنامه­ این سازمان، نظامی – سیاسی در جهاد، علیه کفار ویا تنظیم­های جهادی رقیب خلاصه می­شد. دراین زمان،  گلبدین حکمتیار که در دانشکده انجینری(مهندسی) کابل درس می­خواند سازمانی به­نام سازمان جوانان مسلمان افغانستان را ایجاد نمود که بعد از کشته شدن مولوی نیازی و در اثر پیگرد حکومت وقت، فعالین اسلامی مجبور به مهاجرت به پاکستان گردیدند . حکمتیار در آنجا جوانان مسلمان را به­نام حزب اسلامی نام­گذاری کرد.

درتاریخ 29 جوزا (خرداد) 1351ش، زمانی که دانشجویان مسلمان در اعتراض به توهین شعله­ای­ها به مقدّسات مذهبی در مقابل فاکولته حقوق (‌دانشکده حقوق) گردهم آمده بودند و به اتهام­ها و توهین­های کمونیست­ها پاسخ می­دادند، بین شعله­ای­ها و مسلمانان درگیری ایجاد شد. دو طرف با سنگ، چاقو و چوب­دستی به یکدیگر حمله می­کردند که تعدادی از طرفین زخمی شدند و سیدال سخندان یکی از کادرهای شعله جاوید، عضو اتحادیه محصّلان و دانشجوی دانشکده علوم (فاکولته ساینس) در اثر ضربه­ای که بر سرش وارد شده بود، به قتل رسید. در این درگیری «شاکر» یکی دیگر از شعله­ای­ها زخمی شد که دوستانش او را از بیمارستان فراری دادند. در رابطه با این حادثه 9 تن از اعضای گروه جوانان مسلمان از جمله حکمتیار، نصرتیار، حبیب الرّحمان و محمّد عمر زندانی شدند و عده ای از شعله­ای­ها نیز دستگیر گردیدند.

در مرحله قبل از به قدرت رسیدن احزاب کمونیستی آنچه بیش از هر چیز باعث شکاف بین دولت و مذهب می­شد، حمایت وسیع دولت از احزاب بی­دین و اخذ سیاستهای ضد شرعی بود. چنانچه هرگاه علما نسبت به حمایت دولت از احزاب کمونیستی اعتراض می­کردند با واکنش تند دولت مواجه شده و نفرت علما را نسبت به خود برمی­انگیختند. در سال سوم صدرات اعتمادی وی ملایان و روحانیونی که در مقام اعتراض به روش حکومت در مسائل دینی و مدارا با عناصر مارکسیستی خصوصا جریده پرچم در مسجد پل خشتی تحصن اختیار کرده بودند، با نیروی نظامی از مسجد اخراج کرده و از کشور تبعید نمود. در حالیکه در هیچ مرحله چنین اقدامی در برابر زیاده­روی­های گروه­های کمونیستی صورت نگرفت.

علاوه براین واقعه، قیام اول اسد(مرداد)1354ش نیز زمینه را برای تقابل واقعی کمونیست­ها با اسلام­گرایان فراهم نمود. بعد از این واقعه کمونیست­های داخل دستگاه، بر شدت اقدامات علیه شخصیت­ها و گروه­های اسلامی افزودند. تعداد بیشتری از علمای دینی توقیف شدند؛ بعضی چون مهندس سیف الرحمن در زندان به قتل رسیدند و فرماندهان وابسته به اسلام­گرایان از ارتش اخراج شدند.

بعد از کودتای7 ثور که کمونیست­ها قدرت را در افغانستان قبضه کردند و به سیاستهای ضد دینی و اصلاحات بلشویکی دست زدند؛ شکاف بین دستگاه حاکمه با مردم مذهبی افغانستان عمیق­تر شد. دولت جدید به­شدت سعی می­کرد بدون در نظر گرفتن تفاوت­های بنیادین جامعه مسلمان، روستایی و قبیله­ای افغانستان و جامعه صنعتی شوروی، در تمام امور از راه و روش دولت شوروی پیروی نماید واصلاحات در افغانستان را با الگوبرداری از آن کشور پی­ریزی نماید. بدین منظور با تقلید از انقلاب روسیه، فرمان­هایی، مانند فرمان شماره 7 مورخ 17 اکتبر درباره حقوق مساوی زنان و الغای طویانه(شیربها)، فرمان شماره 8 مورخ 28 نوامبر راجع به اصلاحات ارضی صادر نمود.

 فرمان شماره 7 و 8 پیامدهای شدید اجتماعی و فرهنگی به­دنبال داشت و با مخالفت جدی روحانیون و ملاکان روبرو شد. زیرا روحانیت اگرچه با بعضی از بندهای آن، مانند ممنوع شدن شیربها مشکلی نداشتند اما آموزش اجباری زنان و اختلاط آنان و تصرف در مزارات و مساجد و تبدیل آن به کلاس­های درس مختلط خشم ملایان و روحانیت را درپی داشت. اصلاح ارضی که با غصب زمین­ها از سوی دولت بدون پرداخت بهای آن همراه بود، از سوی روحانیت و اربابان، غیرشرعی و ظالمانه قلمداد شد، اما اعتراضات چنان با خشونت سرکوب شد که موجب شورش­های مسلحانه و حتی اعلام جهاد از سوی روحانیت بر ضد دولت کمونیستی شد. قیام 24 حوت (اسفند) هرات، قیام دره صوف و هزاره جات، قیام چنداول کابل و قیام بالاحصار کابل از نمونه قیام­هایی است که در برابر دولت کمونیستی با پشتیبانی روحانیت رخ داد و تمام این حوادث از بروز شکاف بین دولت و مذهب حکایت می­کند.

در حالی که عده زیادی از روحانیون و شخصیت­های مذهبی بعد از کودتای ثور به پاکستان رفتند، در اولین روزهای پس از کودتا دو گروه جمعیت اسلامی، تحت رهبری برهان الدین ربانی و حزب اسلامی افغانستان، تحت رهبری قاضی محمدامین وقاد و بعدا گلبدین حکمتیار، اتحادی را تحت رهبری مولوی محمدنبی محمدی، نماینده سابق پارلمان به­وجود آوردند. این شروع شکل گیری نظام یافته احزاب اسلام­گرا در برابر حکومت کمونیستی بود.

صرف نظر از کمک­های ملی و تسلیحاتی غرب، به مجاهدین به منظور تقویت آنان در برابر حکومت کمونیستی وابسته به شوروی، همان گونه که مشاهده شد، می­توان به صراحت گفت جنبش اسلام­گرایی در مقاطع قبل از این نیز در پی شکاف، بین مذهبیون و حاکمیت شکل گرفته بود و قدرت­یابی احزاب کمونیست تنها باعث شعله­ورتر شدن این حرکات شد که به جهادی همه جانبه بر علیه کفار (به زعم انقلابیون) کمونیست انجامید.

در میان شیعیان نیز تقریبا همین روند، صدق می­کند و شکاف بین مذهب و حکومت شامل حال آنان نیز می­شود. در سال 1329ش حزب سری  به­نام اتحاد، توسط علامه سید اسماعیل بلخی تاسیس گردید. ایشان یکی ازروحانیون وطن پرست وآگاه از مقتضیات عصر و متوجه فساد اداری و حیات رقت بار مردم افغانستان بود. آشنایی وی با خواجه محمد نعیم خان کابلی قوماندان (فرمانده) امنیه ولایت بلخ، سبب تشکیل حزب سری اتحاد در زمان صدارت محمد هاشم خان گردید. این­دو عقیده داشتند، تا زمانی­که بر تسلط تحمیلی خاندان حکمران، پایان داده نشود، هیچ اصلاحاتی در افغانستان عملی نخواهد شد. پس مصمم شدند یک حلقه­ سری در کشور به­وجود آورده و به­وسیله ترور و کودتا سلطنت را معدوم و زمینه تشکیل حکومت جمهوری را آماده سازند. زمانی­که سید و خواجه در کابل استقرار یافتند، به فعالیت­های خود افزوده و شخصیت­های دیگری چون، ابراهیم­خان شهرستانی (گاو سوار)، غلام حیدر خان و تنی چند از شخصیت­های معروف شیعی به آن دو پیوستند. اینان تصمیم گرفتند تا در روز اول حمل(فروردین)1329ش محمودخان را ترور و با یک حمله ناگهانی زندان دهمزنگ را فتح و زندانیان سیاسی را آزاد نمایند. قبل از آن که ایشان برای سرنگونی حکومت وقت اقدامی نمایند، برنامه­ریزی­های آنان افشا گردید. علامه بلخی و طرفدارانش دستگیر شدند وبرای مدت تقریبا ً15سال، در زندان باقی ماندند. مقر اصلی کمیته  مرکزی «حزب اتحاد» در چنداول بود و پس از قیام 1329ش، از مجموع کادرها و اعضای بلندپایه­ این حزب هفت نفر در امان ماندند. برخی مفقودالاثر و تنی چند با معیت علامه بلخی در نوروز 1329 ش، دو روز بعد از قیام، دستگیر و راهی زندان شدند. تا این که ایشان در زمان صدارت محمد یوسف خان  سال 1343 ش، و به اصطلاح دوران دموکراسی از حبس آزادگردیدند.

در ادامه و با به قدرت رسیدن کمونیست­ها در افغانستان حرکت­های شیعی در افغانستان از سالهای1350و1351ش به بعد شکل گرفت. در کابل سه مرکز عمده داشت و عمدتا روحانیون در گروه یا سازمان نصر و تعدادی از روشنفکران در آغاز به­نام مجاهدین خلق افغانستان بعدا به­نام جبهه مستضعفین افغانستان، جمعی از روشنفکران باز هم به پیش آهنگی جمعی از روحانیون، درجبهه­ای به­نام جبهه متحد اسلامی افغانستان گرد آمدند. از دیگر تشکیلات پاسداران جهاد اسلامی و حرکت اسلامی به رهبری آیت الله محسنی و شورای انقلابی اتفاق اسلامی، می­توان نام برد که بعد از کودتای کمونیستی شکل گرفتند.

شورای اتفاق اولین جنبش مقاومت در بین شیعیان بود. این شورا در قطعنامه تاریخی 15/6/1358ش که بر اساس آن تشکیل شد، کودتای هفت ثور را که رژیم کمونیستی در آن قدرت را قبضه کرد به­عنوان عامل اساسی برای قیام و تشکیل خود معرفی می­نماید.